Articles

اتاق فکر

به مناسبت آغاز سال 2023

از دکتر واحدی

چندی پیش جنبش آزادیخواهی جوانان ایران را تحلیل و در کلام “هجوم و تسخیر متبلورساختیم. این نام ضمنأ دوران دگرگونی ادبی-هنری و سیاسی آلمان را در دهه های 65 تا 90 قرن هیجدهم (Sturm und Drang) تداعی می کند(نوشته های پیشین).  

در آن زمان کشور آلمان متحدّه، مرکب از ایالاتی مستقل ازهم، بوجود آمده بود. اما این اتحاد با دشواریها و اختلافاتی حقوقی- فرهنگی مواجه و ناآرامی های حاصله از آن سو به آـشوب و آشفتگی داشت. 

اما جوانان این کشور با جنبشی معنوی به پا خواستند و با شور و هیجانی بی سابقه قهرمانانه با شعارهای : آزادی، طبیعت، نبوغ و احساس حماسه آفرین شدند. شعارهائی که همه معنی داشتند، شعارهائی که شعرا و نویسندگان و هنرمندان آن دوره را به وجد آورد تا با سرودن شعر، رمان نویسی، ادب پروری و آثار هنری خود از جنبش جوانان آن دوران (Sturm und Drang) حمایتی معنوی بنمایند.

در صدر این حامیان که همه جوان بودند افراد زیر :

  • H. Leopold Wagner (die Kindermörderin)
  • J. Wolfgang von Goethe(Götz von Berlichingen)
  • F. Maximilian Klinger (Sturm und Drang)

قرار دارند. اینان نه تنها قواعد و دستورات سنتی ادبیات آلمان را کنار گذاشتند بلکه بجای آن سعی نمودند ازنبوغ خلاقه خود استفاده بکنند. به این شکل آنها مفاهیم جدیدی را وارد زبان آلمانی (بعد هم همه جهانی شدند) نمودند که هنوز که هنوز است در زبان فارسی نظیری ندارند. گو اینکه حدود دو سده  بعد در ایران “شعر نو” در افق ادبیات ایران درخشید.

از این رو قیاس این جنبش با جنبش آزادیخواهانه جوانان ایران کنونی تنها یک مقصود را دنبال می کرد و آن اینکه همه بدانند حمایت از دلاوران به پاخاسته در ایران بدون حمایت معنوی از آنها محکوم به فنا است.

کجا هستند آنها که “ایوان مدائن را آئینه عبرت” کردند

کجا هستند آنها که کفن سیاه   را به روی صحنه آوردند

کجا هستند آنها که “مرا به بوس” را سرآئیدند

کجا هستند آنها که شب شعر را سازمان دادند

اما این قیاس را غالب گروهکهای اوپوزیسیون و رسانه های گروهی نفی کردند. عجبا که در قرن 21 ام آنها که آزادی ایران را در خارج می طلبد با خود محوری خویش همه چیز را نفی می کنند. گو اینکه هم اینان خودشان چندی پیش امر نفی را منع می کردند. معذالک اکنون خود به این عمل ناپسند دست می زنند.

رطب خورده چون منع رطب کند!

در این راستا آقای میبدی برنامه ساز زبردست تلویزیون پارس به جای اینکه از زنده یاد “مهسا امینی” یک ” ژاندارک، یک آرتیمس، یک زربانو یک حماسه، یک تراژدی، تراژدی  “جانیان کودکان” بسازد تنها یک روضه خوانی را به نمایش گذاشت.

عجبا که تراژدی روندی از عشق به جنایت و روضه روندی از جنایت به عشق است. شکسپیر معروف قهرمان  “دراماتولوژی” دارای 10 تراژدی است که  برای نویسنده “رومئو و ژولیا” و “اوتلو” که شور و هیجان آدمی را تا مرز “از خود بیخودی” می کشاند بالا ترین مقام را دارد. اما همین نابغه یک قطعه به نام روضه ندارد. چرا! 

به هر حال مادامیکه نویسندگان، شعرا و هنرمندان ایرانی با خلاقیت خود یک جریان معنوی حامی قیام کنندگان آزادیخواه (که به حق برخاسته اند) بوجود نیآورند در به همین پاشنه خواهد چرخید.

اینها همه مسائلی هستند که می بایستی در یک اتاق فکر مطرح بشوند. اتاقی که نام آن همانا ” ستاد پشتیبانی از جنبش “هجوم و تسخیر” است.

آقای دکتر اسد اله نصر اصفهانی مانند همیشه کلام اتاق فکر را فورأ گرفت و در یک صندوق گذاشت و درش را قفل کرد. تا دیگر کسی به آن دسترسی نداشته باشد. غافل از اینکه این بار در روی پاشنه دیگری می چرخد.

عقل و احساس لازم و ملزوم هم اند. اما خیل کسانیکه در جامعه میان سیاست و فرهنگ فرقی نمی گذارند(عقل) و آنها که به یک رهبر “کاریزماتیک” نیاز دارند (احساس) اوپوزیسیون را به صدها دنیای موازی تقسیم کرده که هیچ فصل مشترکی بین خود ندارند. این دنیاها در تاریکی بسر می برند. زیرا خورشید عقل را در آسمان خود ندارند. به این دلیل نیز خود محورند. خود محوری می خواهد اندازه هرچیزی باشد. اما این دنیا چنان وسعتی دارد که امروز دیگر هیچ کس نمی تواند به تنهائی اندازهﻯ همه جیز باشد. 

از این رو در باره مسئله رهبر دوباره می بایستی غور کرد. دیروز مرتجعین در کنفرانس “گوآدالپ” “رهبرکاریزماتیکی” را به نام خمینی در بشقاب سیاسی ایرانیان گذاشتند. این تجربه 43 ساله بس است. عقل می گوید مار گزیده از هر ریسمان سیاه و سفیدی می ترسد. حافظ نیز به این کاریسما که تاریخی است هشدار می دهد : 

تکیه بر اختر شب دزد مکن کین عیار تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو

البته ایرانیان همیشه به یک مرجع نیاز دارند تا کارها از هم گسیخته نگردد. اما هرآدم  عاقلی “خود مرجع“(خود زندگی خویش را سامان می دهد) و نه “بیگانه مرجع” است. به این دلیل نیز “خود مرجعیت سیاست” نیز نه قدرت بلکه کلامی است که همه را به خودش مکلّف می کند. این کلام توافقی است که همه در آن سهیم اند. 

مطلبی که ریشه در “کانتین جنسی” یا جلوه یا اقتضاء دارد.

نگاه بفرمائید میلیونها نفر با همه تفاوتهائی که دارند خبر از وجود یک انباره از نظرات مختلف، یک “کانتین جنس” می دهند. اما هنگامیکه “توافق” می شود همهﻯ این نظرات جهت پیدا می کنند. جهت به سوی آن توافق. اما توافق برخلاف نظرها که نامعین اند، خودش قطعیت دارد. مسئله ای که در دوآلیسم بدی و خوبی نیز می باشد. بدی اشکال مختلف دارد، بدی “کانتین جنس” است. در حالیکه خوبی یک صورت بیشتر ندارد.

بعبارت دیگر عدم یقین همیشه اگر در برابر یک قطب مخالف قرار بگیرد جهت دار می شود. یعنی معرف یک قطعیت می گردد. 

پس رهبر همیشه یک معرف لازم دارد. این معرف همه کسانی هستند که با وجود اینکه دارای عقاید متفاوت هستند با آن شخص و یا یک ایده بیعت کرده اند.

اخیرأ کسانی مدعی قدرتند و دولت موّقت هم تشکیل داده اند. اینان اصلأ نه تنها مردم را نمی شناسند، نه تنها به وضعیت ایران آگاه نیستند بلکه مضافأ نمی دانند اگر ایران را بدست آنها بسپارند چه باید بکنند؛ از کجا می بایستی شروع نمایند، کمبودها چیست، سرمایه ها کجاست؛ خبره ها کی هستند و از همه مهم تر جواب مطالبات مردم را چگونه باید داد. کوتاه اصلأ اینها برنامه ای ندارند. فقط قُد قُد دوران گذر دارند. کلّی تر اینان بیعت با مردم را ندارند. 

لازمه این بیعت داشتن یک برنامه است که همه را مجذوب خود بکند. کسی که مردم را نداشته باشد که نمی تواند رهبر بشود. مردم به پاخاسته نیز آنقدر عاقل هستند که بدانند آنها آقا بالاسر نمی خواهند. کسانیکه فکر می کنند با گوسفندان سرو کار دارند، گوسفندانی که چوپان لازم دارند، به راستی آنهائی هستند که هنوز نمی دانند که خودشان گوسفند اند. 

 

30 دسامبر 2022 مونیخ

        ن. واحدی

 

Click to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.

Most Popular

To Top