حضور دهها نفر ایرانی دوتابعیتی- به ویژه کاناداییهای ایرانیتبار- در میان ۱۷۶ انسانی که در موشکپرانی سپاهیان اسلام به هواپیمای اوکراینی به شکل فجیعی کشته شدند، موجب شد که دولتهای غربی، به دادخواهی اتباع خود برخیزند و اوباش گرداننده «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» را وادار به اعتراف به جنایتشان کنند. شک نیست که اگر اعتبار و منافع فرنگیجماعت در این فاجعه آسیب ندیده بود، این جنایت هم مثل باقی جنایات این چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی، به سرعت ماستمالی و فراموش میشد.
آنچه اما در میان هیاهوی این فاجعه کمتر به آن پرداخته شد، تحلیل بینشِ حاکم بر اذهان و واژگان دستاندرکاران این فاجعه بود. عاملان و آمران فاجعه اخیر- که همگی از بارزترین نمونههای ایمان به اسلام سیاسی به شمار میآیند- آلوده به بینشی هستند که بر مَرکَب کینهتوزی شیعیان سوار است و از سرمایه جانِ ارزان این جماعت، تغذیه میکند.
جانِ ارزان، مهمترین سرمایه اسلام سیاسی است
روز یکشنبه ۲۲ دی ماه ۱۳۹۸، حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در مجلس شورای اسلامی حاضر شد تا به توجیه جنایت ارتکابی زیردستانش در نیروی پدافند هوایی سپاه بپردازد. عمده سخنان پریشان و سرشار از دروغ حسین سلامی، نه ارزش نقل کردن دارند و نه حتی قابل کوچکترین توجهی هستند. آنچه اما بد نیست قدری به آن پرداخته شود، بخشی از سخنرانی این سردار شکمباره سپاه اسلام است که در آن با قید سوگندهای شداد و غلاظ آرزو میکرد که کاش خودش و خانوادهاش هم در آن هواپیما حضور میداشتند و کشته میشدند.
فارغ از اینکه این سردار راستین سپاه اسلام دروغگوی بیشرمی است که محال است- حتی در راه عقاید و آرمانهای جنایتکارانهاش- حاضر به سوختن و قطعهقطعه شدن باشد، نوع بیان او حاکی از بینشی است که میان اکثریت پاسداران جمهوری اسلامی، ساری و جاری است. برای این جماعت، جان آدمیان، حتی جان همپالکیها و هممسلکهای خودشان، آنچنان کمارزش و بیقدر است که به راحتی حاضرند آرزوی مرگ خود و دیگران را به هر بهانهای در گفتار و رفتارشان بنمایند.
در جوامعی که توجه به «فردیت» و احترام به «کرامت انسان» محور اداره و سامانیافتگی آنهاست، هیچ دولتمرد یا مسئولی در مواجهه با بلایای طبیعی یا فجایع غیرطبیعی، در مقام پذیرش مسئولیت و عذرخواهی، برای خود یا دیگران، آرزوی مرگ نمیکند. علت این امر این است که جان انسانها در این جوامع، ارزشمندترین سرمایه برای حفظ و قوام جامعه است و حفظ و صیانت زندگیِ فردفرد باشندگان آن کشور- حتی مجرمین و منفورین اجتماع- واجبترین وظیفه مسئولین و ادارهکنندگان آن جامعه است. برخلاف چنین جوامعی، در کشورهایی که ایدئولوژی مذهبی یا بینش اشتراکی در آنها حاکم است، فردیت و جان هر انسانی، بیقدر و کمارزش است و به راحتی میشود از آنها برای پیشبرد مقاصد ارباب قدرت، مایه گذاشت.
صاحب این صفحهکلید چندبار پیش از این نوشته که: «شهادتطلبی» روی بَزَککرده و نام دیگرِ «جانارزانی» و بیارزشی حیات انسانها، نزد باورمندان به اسلام سیاسی است. چون نیک بنگریم، آنچه بیش از هر چیز موجب بقاء سپاه پاسداران تبهکار جمهوری اسلامی یا فرقه آدمکش حزبالله لبنان و باقی سازمانهای تروریستی اسلامی است، جانِ ارزان اعضای این گروههاست. درواقع، تنها سرمایه فرقههای متنوع اسلام سیاسی، همین جان بیارزش و بیقدر مؤمنان به این مسلک است. شخص باورمند به چنین بینشی، دشمن زندگی و بهزیستی است و مرگ را- بخصوص اگر مرگ «دیگری» باشد- به هر بهانهای ارجمندتر از زندگی میشمارد.
کینخواهی و انتقامجویی، محور اصلی گفتمان شیعهگری است
روش جمهوری اسلامی از بدو تأسیس، مثل همه تبهکاران و جانیان عالَم، مصداق «النَّصرُ بِالرُّعب» بوده و بر این اساس ترور، گروگانگیری، غارت اموال مخالفین، تجاوز به نوامیس غیرخودیها، خُدعه و پیمانشکنی، رویّه جاری و روزمره این فرقه تبهکار است. این مسلمانان «پاکیزه»، با استناد به آیات قرآن و سنت پیامبرشان، با «دلی آرام و قلبی مطمئن» مرتکب همه گونه جنایت شده و میشوند.
این مافیای ایدئولوژیک، برای انجام هر جور تبهکاری و وحشیگری مجوز شرعی دارد و از این نظر صدبار خطرناکتر از گروههای تبهکار معمولی است. در مسلک شیعی- اسلامیِ این فرقه تبهکار، شما میتوانید آدم بکشید و به بهشت بروید. میتوانید آدمدزدی بکنید و در عین حال، قهرمانی شجاع و خداجو باشید. میتوانید همواره زبان به دروغ بگشایید و در عین حال ادعای شرافت کنید و نمونه اعلای اخلاق اسلامی باشید.
مفاهیم «انتقام» و «کینخواهی» در هیچ یک از فِرَق و مذاهب اسلامی به قوت و اهمیتی که در مسلک شیعه پا گرفتهاند، حضور ندارند. از ماجرای کربلا به بعد، اغلب شعبات شیعه بیش از آنکه مذاهبی معنوی باشند، فرقههایی با دستورالعملهای سیاسی بودهاند که انتقام از مخالفان شیعهگری، در ایدئولوژی و جهانبینی سیاسی آنها نقشی محوری ایفا کرده است. از این روست که مناسک عزاداری برای حسین، همواره سرشار از ترویج خونخواهی و انتقام از «اشقیا» و ستایش از مُنتَقِمین خون او بوده و هست.
نزد شیعیان اما، انتقام از «اشقیا» به مرور زمان از شمول قاتلین حسین بن علی به هر که مخالف شیعه و معارض اوست، توسعه پیدا کرده و همراه با این موضوع، دامنه ترور و خشونت شیعیان علیه مخالفین و منکرین شیعهگری گسترده شده است. در حال حاضر و چهارده قرن پس از واقعه کربلا، تقریبا هر کسی که مخالف شیعهگری باشد، در نگاه شیعیانِ سیاستزده زمان حاضر، مشمول تعریف «اشقیا» شده و مستوجب انتقام و به قتل رسیدن است. این کینهورزی کور، همواره موجب فجایعی پرهزینه و جبرانناپذیر شده و میشود.
برای نمونه، پس از قتل قاسم سلیمانی، ترکیب واژگانیِ «انتقام سخت» چندی بر زبان اوباش هواخواه جمهوری اسلامی جاری بود. عملیاتی شدنِ این واژگان که در مجموع تلفاتی بالغ بر هشتاد کشته در مراسم نعشکشی سلیمانی در کرمان و ۱۷۶ مقتول در جنایت شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به هواپیمای اوکراینی- بعلاوه صدها میلیون دلار خسارت مالی به خزانه کشور- در پی داشت، این «انتقام سخت» را به «افتضاح سخت» بدل کرد. هر چند افتضاحاتی از این دست، در تاریخ شیعهگری کم نیستند اما «انتقام» و «کینخواهی» چنان در سرشت شیعهگری تنیده شده که پرداخت هرگونه هزینهای را در تبلیغ این مفاهیم محوری در گفتمان شیعهگری، برای مؤمنان به این مسلک، توجیه میکند.
تکمله
بسیاری از دولتمردان جهان غرب، چند صباحی است که پس از بارها گزیده شدن از نیش افعی اسلام سیاسی، دریافتهاند که امکان اصلاح در این نگرش به اسلام ممکن نیست. این دریافتِ درست، با ظهور ترامپ در سپهر سیاسی آمریکا و حضور افرادی چون مایک پمپئو و مایک پنس در دستگاه اداره ایالات متحده، نقشی پر رنگ و محوری در سیاست خارجی دولت ایالات متحده پیدا کرده است.
در این دو سال اخیر، وزیر خارجه آمریکا چند بار به صراحت اعلام کرده که آنچه حکومت کنونی ایران را اداره میکند، یک دستگاه بزرگ مافیایی است که یک مشت گانگستر شیعه آن را اداره میکنند. دولت فعلی ایالات متحده، سیاست خارجیاش را بر این واقعیت استوار کرده که بایستی سر این افعی را چنان کوبید که توان نیش زدن از آن سلب شود. بر مبنای این واقعیت، برخورد با جمهوری اسلامی نمیتواند شبیه برخورد با یک حکومت عادی- حتی مستبد- باشد.
جمهوری اسلامی، تنها یک حکومت شیعهمذهب نیست بلکه یک فرقه مافیایی آخرالزمانی است که هیچ ارزشی برای جان آدمیان قائل نیست و اموراتش را بر پایه یک جهانبینیِ مبتنی بر دروغ، کینه و خدعه اداره میکند. طبیعی است که رفتار جامعه جهانی با این فرقه تبهکار، هیچگاه نباید مثل مراوده با یک حکومت عادی و محترم در دنیای متمدن، تنظیم شود.
برگرفته از کیهان لندن
نوشته تأملات بهنگام؛ اسلام سیاسی: عصاره کینخواهی و جانارزانی؛ یوسف مصدقی اولین بار در رادیو پیام اسرائیل. پدیدار شد.
