تروریسم اسلامی و اتحاد خطرناک سرخ و سیاه – کنفدراسیون دانشجویان ایرانی راهگشای تروریسم اسلامی – هم میهنان این نوشتار را با دقت بخوانید تا بدانید که چگونه کشور سربلند ما ایران کهن سرزمین آریایی به نابودی کشیده شد. نیروهای اهریمنی اسلامی و کمونیست دست در دست یکدیگر نهادند تا حقوق انسانی و بشری و رفاه و آرامش ملت ایران را ویران سازند. بدانیم چپ و اسلام این اتحاد اهریمنی چگونه مردمان را با پروپاگاندای دروغین به بیراهه میکشند تا به اهداف خود برسند . ایران نخستین کشوری بود که نیروهای اهریمنی سرخ و سیاه بر آن چیره شد. پس از ایران لبنان عراق و سوریه نیز به این لیست افزوده شدند. اکنون چپ و اسلام در کشورهای غربی به کمک کمونیستهای همان کشورها لانه کردهاند و سلولها ترور خود را در کشورهای غربی گسترده تر میسازند. بخوانید تا بتوانیم ایران را آزاد کنیم و هم میهنانمان را از چنگال این دو نیروی ضد بشری رها سازیم.
اتحاد سرخ و سیاه تهدیدی برای دمکراسی غرب؟ چرا چپ غربی از جمهوری اسلامی پشتیبانی میکند؟ سیاستمداران غربی اکنون چهل و دو سال پس از برقراری جمهوری اسلامی در ایران، کشف کردهاند که اتحاد سرخ و سیاه تهدیدی است برای غرب.
در ایران امروز هر کودکی میداند که گردانندگان انقلاب اسلامی و براندازی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران گروههای رنگ و وارنگ چپ مانند کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور، [۱] سازمان تروریستی مجاهدین، سازمان تروریستی چریک فدایی، سازمانهای تروریستی حزب توده و جبهه ملی و سازمانهای تروریستی اسلامی با هزاران آخوند به رهبری خمینی بودند.
اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران پیوسته به ملت ایران از اتحاد نامقدس سرخ و سیاه هشدار دادند که اینان دشمنان ملت ایران و سرزمین کهن ایران هستند.
آریامهر شاهنشاه ایران از اتحاد نامقدس سرخ و سیاه هشدار میدهند
برای یادآوری از سخنرانیهای اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی درباره اتحاد نامقدس سرخ و سیاه باز میگوییم:
سخنرانی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در شانزدهمین سالگرد دادن حقوق سیاسی و اجتماعی برابر با مردان به زنان ایران ۸ اسفند ۲۵۳۶ شاهنشاهی:[۲]
- …البته دشمنهای قسم خورده ایران اتحاد نامقدس سرخ و سیاه میل دارند که جمعیت مملکت نصف بشود و نصفی که نه فقط به درد نخورد، بلکه انگل اجتماع باشد که در روح و فکر فرزندانشان خاک مرده بپاشند. … باز دیدیم که آزادیهای بیشتر و روزافزونتری که ما دادیم بیش از پیش باز آن اتحاد نامقدس سرخ و سیاه را چه در داخل و چه در خارج ایران روشن کرد. ولی ما به سیاست خودمان ادامه میدهیم. سیاست حداکثر آزادی را همین طور ادامه میدهیم، برای اینکه ارکان این مملکت بر اساس انقلاب شاه و ملت و رستاخیز ایران طوری قوی است که این مظاهر، مظاهر واپسین جان کندن این اتحاد نامقدس نمیتواند به آن خللی وارد بیاورد. …
مصاحبه اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر با نماینده روزنامه لادپش دو میدی چاپ تولوز فرانسه ۴ خرداد ماه ۱۳۵۰ [۳]
- … در آغاز مخالفت چند تن از افراد مذهبی تاریکبین و متجاسر با کمونیستها مطرح بود. اینان به نحو شومی در مسیر واحدی فعالیت و تلاش میکردند، نفع مشترک آنها این بود که کشور را در وضع قرون وسطایی باقی نگاه دارند. کمونیستها در آن وضع زمینه تبلیغاتی حاصلخیزی در اختیار داشتند و افراد مذهبی نان روزمرهشان تأمین میگشت، از نظر من سیاه نمایشگر همه آن چیزهایی است که ارتجاعی است. آنها از هر چیزی برای برپا کردن آشوب و ایجاد خرابکاری استفاده میکنند، مخصوصاً در وهله نخست از اعتراض دانشجویان. [۴]
سخنان اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی در روز دهقان به روستاییان قزوین و بویینزهرا ۱ مهر ۱۳۴۲ [۵]
… و اما در این روز باید از اصلاحات ارضی که در این مملکت صورت گرفته است ذکری بکنیم. اصلاحات ارضی را همان طوری که میدانید سعی کردم که در ۱۳۲۹ با تقسیم املاک شخصی خود شروع کنم. بعد از مدت کوتاهی متأسفانه وضع مملکت شما دستخوش حوادث شد و کسانی که در آن موقع زمامدار دولت بودند به آن برنامه خاتمه دادند و برای مدت کوتاهی متوقف شد. بعدها فهمیدیم که آن نظر متوقف کردن این برنامه چه معنایی داشت. معنای متوقف کردن این برنامه در ۱۳۳۱ را ما در اتفاقاتی که در این یک سال اخیر در این مملکت افتاد فهمیدیم، یعنی همان حرفی که من در کنگره دهقانها زدم که در مقابل این نهضت بزرگ ما، این انقلاب ملی ما، دو قوه از پای نخواهند نشست و آن ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ باهم دست اتحاد خواهند داد تا مانع پیشرفت و سرافرازی این مملکت بشوند. همین قوه و اتحاد این دو قوه بود که در ۱۳۳۱ به زمامداران کور وقت در واقع حکم کرد که در همان موقع این برنامه اصلاحات ارضی را متوقف کنند.
هشدارهای شاهنشاه ایران در مصاحبهها با خبرگزاریهای داخلی و خارجی و سخنرانیهای آریامهر در مغزهای سیاستمداران غربی راه نیافت، زیرا که چپیهای غرب در برابر دین جایگاهی دشمنانه داشتند. این موضع چپیها در غرب در برابر اسلام با رخنه چپیهای ایرانی دگرگون شد. چپ غرب، اسلام را مانند مسیحیت ننگریست، بلکه اسلام را چون جنبش سیاسی یافت که میتوان برای آزاد ساختن استثمارشدگان و مردمانی که زیر فشار هستند از آن بهرهبرداری کرد. هم چنین چپ غرب کشف کرد که هدف اسلامیستها با هدف چپیها که ویران ساختن و از میان برداشتن سرمایه داری غرب است یکسان است. با اینکه هزاران زن و مرد جوان ایرانی سالانه در ایران به دار کشیده میشوند، جمهوری اسلامی برای چپیها نمونهی حکومتی است که در آن « عدالت » در بالاترین مرتبه قراردارد و نه سودجویی.
در پارلمان کشور اتریش این روزها گفتگو میشود که اگر کسی بخواهد حکومت دموکراتیک را با حکومت دینی جایگزین نماید محکوم میشود. هدف این است که نشان دهند اسلام سیاسی بزه است. یعنی کسی که هموند سازمان اسلام سیاسی است به زندان محکوم میشود، مانند کسی که هموند مافیا است.
سو میسیون – آینده فرانسه؟
میشل هوله بک [۶] نویسنده فرانسوی در سال ۲۰۱۵ رمانی نوشت با عنوان «سو میسیون» [۷] که برگردان آن «اسلام» است. اسلام یعنی تسلیم شدن و هیچ ربطی به صلح ندارد. هم چنین « سلام» که ایرانیان به یکدیگر میگویند از زمان یورش تازیان به ایران است که ایرانی باید به عرب سلام میگفت یعنی که تسلیم شده است. در این رمان، میشل هوله مینویسد که چگونه حزب سوسیالیست فرانسه و حزب محافظه کار با یکدیگر ساخت و پاخت میکنند تا یک پرزیدنت مسلمان را در فرانسه روی کار آورند. این پرزیدنت مسلمان قانون اساسی فرانسه را دگرگون میسازد و حکومت فرانسه فرمی از ولایت فقیه میشود که در آن شریعت وجود دارد و تنها مردان هستند که تصمیم میگیرند، زنان حقوق اجتماعی و سیاسی خود را از دست میدهند و چند همسری دوباره برقرار میشود.
در کشور فرانسه یک اسلامیست سر آموزگار ساموپل پتی [۸] را از تنش جدا کرد و شگفت آور اینکه چپیهای کشورهای غربی خاموش ماندند. پنج روز پس از قتلی که با انگیزه اسلامی انجام شد، جمهوری فرانسه آیین یادبودی برای سامویل پتی برگزار کرد. از آنجا که در غرب شمار یورشها و قتلها با انگیزه اسلام در سالهای گذشته بسیار فزونی یافته است، پس از سر بریدن سامویل پتی، فرانسه در ناآرامی و آشوب فرورفت. توضیح دولت که این قتلها از سوی افرادی مستقل که مغزشان بیمار بوده است دیگر از سوی مردم پذیرفته نشد. شعار ملایان که اسلام دین صلح است نیز دیگر از سوی مردم پذیرفته نشد و اسلام دین انزجار و دشمنی نام گرفت. جایگاه چپیهای کشورهای غربی از دیدگاه سیاسی را هنگام تظاهراتی که در پاریس علیه «اسلامو فوبیا» [۹] یا «اسلام هراسی» به راه انداختند، آشکار شد و سرانجام همگان دریافتند که چپیها سوی اسلام سیاسی را برگزیدهاند.
در کشور آلمان نیز مانند همین گفتگو وجود دارد. دولت آلمان قتل سامویل پتی را محکوم کرد ولی دریغا که از سوی چپها کلمهای علیه این قتل دهشتناک بر نیامد. از مدت زمانی، بسیاری از مسلمانانی که در آلمان زندگی میکنند به حزبهای چپ پیوستند زیرا آگاه بودند که حزب چپ علیه دین است و این به انتقاد کارل مارکس از دین بازمیگردد که دین را تریاک ملتها خواند و اینکه دین وعده خوشبختی در دنیای دیگر را میدهد کسی که دنباله روی دین است، در حقیقت توانایی این را ندارد ریشههای اصلی مسایل دنیا را بشناسد. مارکس میگوید: دین دنیای مجازیی در مغزها بوجود میآورد، دنیایی که وجود ندارد. دنیای بهتر و خوشبختی با از میان برداشتن دین بوجود میآید. این خدا نیست که همه چیز را تعیین میکند بلکه انسان است که خود باید تعیین نماید چگونه میخواهد زندگی کند.
ولی سال هاست که مسلمانان در آلمان دریافتهاند که چپها پشتیبان و مدافع روسری بر سر کردن زنان، ساختن مسجدها و پشتیبان کلاسهای درس اسلامی در مدرسههای آلمان هستند و اگر کسی از اسلام انتقاد بکند، چپها وی را به عنوان «راسیست یا نژادپرست» به باد دشنام میگیرند. جالب اینجاست که چپها واژه راسیسم را چنان به کار میگیرند که به « نژاد » اشارهای ندارد، بلکه تنها اشاره به دین دارد. یعنی چپیها مسلمانان را یک گروه قلمداد میکنند، بی توجه به اینکه از کدام نژاد و ریشه و فرهنگی هستند و کوشش میکنند « مسلمان » را چون یک نژاد نوین به دنیا معرفی کنند و همه مسلمانان را در یک دیگ بزرگ میافکنند. مسلمانان از سوی چپیهای غرب به عنوان گروهی معرفی میشوند که در کشورهای غربی از سوی دولتها زیر فشار قراردارند. چپیهایی که به اصطلاح برای رهایی ستمدیدگان میجنگند مسلمانان را گروهی یافتند که باید برای به دست آوردن حقوق آنها مبارزه کرد. بدین روی چپیها در کشورهای غربی پیکار علیه اسلام هراسی یا اسلاموفوبیا را بر روی پرچم خود نوشتند.
پیوند چپیها و اسلامیون علیه کاپیتالیسم غرب
پیوند میان چپیهای کشورهای غربی و اسلام بسیار ژرفتر از آن است که ما میپنداریم. گروهایی از این چپیها دریافتهاند که از اسلام میتوانند برای انتقاد از کاپیتالیسم بهره بگیرند. برای نمونه در کشور ترکیه «گروه ضد سرمایه داری یا آنتی کاپیتالیسم» بنیاد شده است که بسیاری از هموندان آن چپیها هستند. رهبر آنان احسان الیاچیک است که در سال ۱۹۹۵ کتابی با فرنام «اسلام انقلابی» به چاپ رساند. وی در این کتاب میگوید: “فرق زیادی میان سوسیالیسم و اسلام وجود ندارد.” مسلمان ضد سرمایه داری برای آزادی همه ستمدیدگان مبارزه میکند ولی در این راه به ایده آلهای روشنگری نمیپردازد که ۱- حقوق بشر ۲- جدایی سه قوه قانونگزاری، مجریه و دادگستری و ۳- قدرت در دست مردم است، میباشند. اینان آزادی ، برابری و برادری را به کناری مینهند و قرآن و جامعه اسلامی را پایه و قاعده سیاست خود میدانند. ایده آلهای آنها در کنار مارکس و لنین و انگلس، محمد پیامبر اسلام است که رهبر آنها در این راه میباشد.
این پیوند میان سوسیالیسم و اسلام را نورالدین کیانوری رهبر حزب توده در مقالهای پس از انقلاب اسلامی در روزنامه مردم به چاپ رساند. برای کشورهای غربی پیوند میان اسلام و سوسیالیسم پدیده نوینی است. برای ایرانیان از سالهای دهه سی این واژگان شناخته شده است و همواره شاهنشاه ایران از اتحاد نامقدس کمونیستها و اسلامیون به ملت ایران هشدار میدادند، و آن را اتحاد نامقدس سرخ و سیاه مینامیدند. شاهنشاه در این باره برای نمونه به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور اشاره مینمودند که علیه شاهنشاه ایران و حکومت مشروطه با روح الله خمینی همدست شدند. برای کنفدراسیون و خمینی شاه سمبل اجتماع ایران بود که گرایش به غرب داشت و این سمبل و این اجتماع بایستی از میان برداشته شوند تا جامعه اسلامی بر پا گردد. در این میان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و روح الله خمینی خود را به عنوان جنبش آزادی بخش به مردم ایران فروختند و ادعا کردند که آنها ایرانیان را از چنگال استثمار سرمایه داری و آزادیهای اجتماعی غرب که به آن فحشا میگفتند، آزاد خواهند ساخت. خمینی مدعی بود که شاه ایران همه درآمدهای ایران را برای خودش برمیدارد و به مردم ایران چیزی نمیدهد در صورتی که اگر وی بیاید، روزانه هفتصد تومان سهم پول نفت به در خانه هر ایرانی آورده میشود، اتوبوس مجانی میشود، خانه مجانی شود، آب و برق مجانی میشود و حکومتش حکومت مستضعفین خواهد بود.
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان – آورندگان خمینی و جمهوری اسلامی
مهدی خانبابا تهرانی یکی از بنیادگزاران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی پس از انقلاب اسلامی نوشت که هموندان کنفدراسیون اصلا آگاهی از جامعه ایران و ارتباطی با جامعه ایران نداشتند و به رفرمهای بنیادینی که شاهنشاه ایران انجام داده بود، توجه نمیکردند و هیچگاه درباره آنها گفتگوی سیاسی ننمودند، زیرا بیم آن داشتند که اگر به رفرمهای شاهنشاه بپردازند، این رفرمها مثبت و پایهای برای مردم ایران باشند و شاهنشاهی که آنها از وی منزجر بودند، تصویری مثبت و محبوب بر جای بگزارد. با اندیشههای ویرانگر برای کشور ایران، کنفدراسیون دانشجویان در کشورهای غربی کشاورزان ایران را چنین معرفی میکردند، مردمانی بیچاره که با چند خرما در شبانه روز شکم خود را سیر میکنند، در جایی که شاه ایران پول کشور را برای جشنها خرج میکند. این تصویر کشاورزان بدبخت و گرسنه ایران را اولریکه ماینهوف هموند گروه تروریستی بادرماینهوف برای پروپاگاندای سیاسی استفاده کرد و نوشت که کشاورزان مهدی آباد خوراکشان کاه در آب خیسانده شده و یا ریشه گیاهان یا هسته خرما و یا ملخ میباشد. این تصویر با پروپاگاندای شبانه روزی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در مغزهای مردم کشورهای غربی حک شد که کشاورزان ایران قطعهای نان ندارند و باید کاه و علف خشک را بخیسانند و با آن سیر شوند و زندگی کنند. تصویر دیگری که کنفدراسیون در غرب علیه شاه ایران به مردم غرب فروختند، از سپاه دانش بود. اولریکه ماینهوف تروریست در سال ۱۹۶۷ میلادی نوشت: هشتاد و پنج درسد مردم ایران در شهرها و نود و شش درسد روستانشینان بیسواد هستند. ایران از امریکا دو میلیارد دلار کمک مالی برای عمران دریافت کرده است، ولی مدرسهها و بیمارستانهایی که باید از این پول ساخته میشدند در هیچ کجا وجود ندارد. اولریکه ماینهوف ادامه میدهد که هشتاد و پنج درسد زمینهای کشاورزی ایران به مالکین تعلق دارد و پس از انقلاب شاه و مردم هفتاد و پنج درسد در دست مالکان بزرگ است، یعنی شاه دروغ میگوید و تنها ده درسد از زمینهای کشاورزی تقسیم شده است. شاه بیش از شش میلیون دلار برای پروپاگاند درباره رفرمهایش در دنیا پول خرج میکند، بی آنکه کاری برای ایران و مردم ایران انجام داده باشد. از آنجا که اولریکه ماینهوف هرگز در ایران نبود، این به اصطلاح اطلاعات دقیق را از یکی از هموندان کنفدراسیون دانشجویی در آلمان، یعنی بهمن نیرومند به دست آورده است. بهمن نیرومند در سال ۱۹۶۷ کتابی در آلمان غربی و به زبان آلمانی به چاپ رساند، فرنام این کتاب «ایران مدل یک کشور در حال توسعه یا دیکتاتوری غرب آزاد » میباشد. کتابی که در آن بهمن نیرومند از آغاز تا پایان نوشته است، شاه ایران قاتل است، ایرانیان بیسواد بدبخت و گرسنه هستند، خوراک ایرانیان کاه و علف و ملخ و هسته خرما است، کمکهای کشورهای غربی به ایران تنها برای خوشگذرانی شاه خرج میشود، پول نفت برای خرید اسلحه ویژه شده است و اگر کسی انتقادی بکند بی درنگ دستگیر و بدون دادگاه به زندان افکنده میشود. این کتاب، کتاب مقدس دانشجویان آلمانی شد و تا به امروز این کتاب تصویر ایران و شاه ایران را در غرب تعیین میکند.
بهمن نیرومند هنوز در آلمان زندگی میکند و شهروند آلمان است، وی هموند حزب سبزها در آلمان میباشد و ماهانه گزارشی درباره ایران برای حزب سبزها مینویسد به نام «ایران رپرت» که تعیین کننده چهره جمهوری اسلامی در مغزهای نمایندگان حزب سبزها در پارلمان آلمان است. در اینجا آشکار میشود که چرا پارلمان آلمان پیوسته به دنبال دیالوگ با جمهوری اسلامی است. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در غرب کماکان مانند گذشته به ویران ساختن ایران ادامه میدهد و کوشش میکند به هر قیمتی که شده جمهوری اسلامی را بر سر قدرت نگاه دارد و جلوی تغییر رژیم در ایران را بگیرد. یعنی هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مانند بهمن نیرومند کوشش میکنند که هموندان حزبهای چپ در اروپا و آمریکا تحت تاثیر قراردهند تا این حزبها جمهوری اسلامی را پشتیبانی کنند تا این فرقه تبهکار در جایگاه قدرت در ایران بماند. برای نمونه، اینان از اصول گرایان و اصلاح طلبان در ایران میگویند، و اینکه باید اصلاح طلبان را پشتیبانی کرد تا این گروه بر سر قدرت آیند و رژیم را انسانی کنند. در حقیقت اصول گرا و اصلاح طلب هر دو دار و دسته آخوند هستند و رژیم با روی کار آمدن اصلاح طلب یا اصول گرایان تغییری نمیکند. برای جمهوری اسلامی اصول گرا – اصلاح طلب فقط یک بازی است تا از هدفهای اهریمنی این رژیم منحرف سازند.
هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و فرزندان آنها که به حزبهای چپ در غرب راه یافتهاند هم چنان به پروپاگاندهای خود علیه شاهنشاه ایران ادامه میدهند که شاه دیکتاتور خونریزی بود و شورشی که در ایران رخ داد از سوی مردم ایران برآمده است و حکومت کشور ایران باید فرمی از جمهوری داشته باشد. بدین سان دشمنان ایران یا همان هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و فرزندانشان میخواهند که فرم حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران به هیچ روی به عنوان آلترناتیوی در برابر جمهوری اسلامی در گفتگوها راه یابد. با دروغی که از سوی چپیها که سالیان درازپروپاگاند کردند که جمهوری یعنی دموکراسی میخواهند از اینکه مشروطه شاهنشاهی ایران فرم حکومت با دموکراسی است به میان آید را جلوگیری کنند. والاحضرت رضا پهلوی به سوی همه گروهها دست خود را دراز کرد و از همه آنها خواست که گرد هم آییم یگانه شویم و همگی هم سدا و با هم علیه جمهوری اسلامی برپا خیزیم. چگونه پیشنهاد والاحضرت رضا پهلوی میتواند به حقیقت بپیوندد زمانی که چپیها جمهوری خلقی را جایگزین جمهوری اسلامی میخواهند بنمایند که یعنی دیکتاتوری رهبر برداشته میشود و به جای آن دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای کمونیستی.
جمهوری اسلامی شبکههای بین المللی نظامی میسازد
به جای اینکه نقشههای شوم چپیها را بپذیریم، ما ملت ایران میبایستی که دوباره به راه مشروطه بازگردیم و قانون اساسی مشروطه را به اعتبار خویش بازگردانیم. بدانیم در قانون اساسی مشروطه قدرت در دست مردم است و از سوی خدا و پرولتاریا نمیآید، سه قوه قانونگزاری مجریه و دادگستری از یکدیگر جدا و مستقل هستند و هر سه در دست رهبر یا رییس حزب کمونیست نیستند و هم چنین قانون اساسی مشروطه قانونی اساسی است که در آن منشور حقوق بشر آورده شده است و مردم در جلوی قانون برابر هستند. ما باید قانون اساسی مشروطه را چنان ویرایش کنیم که همه مادهها و جملههایی که با زور توپ و تفنگ قاجار و روسیه بدان افزوده شد، از قانون اساسی مشروطه یعنی سرنوشت ملت و کشور ایران بزداییم و آن را به ویرایشی بازگردانیم که نیاکان ما میخواستند.
هموندان کنفدراسیون میگویند هر گونه تغییر رژیم در ایران به هرج و مرج میانجامد و جمهوری اسلامی را جزیره آرامش مینامند و هورا میکشند. کنفدراسیون دانشجویی رخنه اسلام در کشورها و جامعه غربی را پشتیبانی میکند، با هدف اینکه جمهوری اسلامی در غرب شبکه اسلامی/چپی خود را گسترش دهد، درست همان کاری که جمهوری اسلامی در خاورمیانه لبنان و سوریه و عراق و یمن با حزب الله و حمص و حوتیها و …انجام داد و دقیقا با همین روش در اروپا سازمانهایی را بنیاد نهاد و مینهد که عملکرد همانندی دارند.
با رسانههای همگانی بی شماری که جمهوری اسلامی در غرب راه اندازی کرده است، پروپاگاندای خود را در میان ایرانیان خارج از کشور میپراکند که بیشترشان در تبعید زندگی میکنند و بدین سان میتوانند در انتخابات کشورهای غربی را چه برای برگزیدن پرزیدنت و چه برای گزینش نمایندگان پارلمان رخنه کنند و انتخابات را دستکاری نمایند.
جمهوری اسلامی همدستی میان چپیها و اسلامیستها را به عنوان استراتژی سیاست خارجی به کار گرفته است و شبکه چپی و اسلامیستها را گسترش میدهد.
در غرب سداهایی را که درباره این اتحاد نامقدس سرخ و سیاه هشدار داده بودند، خاموش ساختند. ولی به تازگی در ماههای پایانی سال ۲۰۲۰ میلادی برخی از سیاستمداران از خواب گران چهل ساله اشان بیدار شدهاند. این بیداری میان چند تنی از سیاستمداران غربی با فشارهای مردم و قتلهای دهشتناک اسلامی در کشورهای غرب جوانه زده است. کسانی که ماموریت داشتند، اسلام را به عنوان دین صلح و آرامش به مردم بفروشند، دوباره از سر گرفتند که این قاتلان سر بُر به تنهایی عمل کردهاند. ولی در این میان برخی از سیاستمداران غربی دریافتهاند که پشت این قتلها و سر بریدنها، سیستمی نهفته است.
اکنون، اینکه اسلام مخالفان خود را از میان بردارد و آنها را جانگداز بکشد، برای مسلمانانی که در غرب زندگی میکنند بسیار عادی شده است و آن را حق خود میدانند. پس از آنکه این روش اندیشه اسلامی پای گرفت و پایههای خود را استوار کرد، اسلامیون در کشورهای غربی چارچوبی بنا کردند که ترورهای بزرگتری را انجام دهند. در زمانی که القاعده و داعش گلوی خود را پاره کردند و جوانان غربی را به افغانستان و عراق و سوریه برای جنگ فراخواندند امروز همان القاعده و داعش شعار میدهند که برای اسلام در هر کشور غربی که هستید، بجنگید و دشمنان اسلام را مانند چارلی هبدو یا آموزگار سامویل پتی را از میان بردارید.
آخرین خبرها نشان میدهد که در خونخواهی کشتن قاسم سلیمانی، جمهوری اسلامی ایالات متحده را تهدید نموده است که تلافی کشتن قاسم سلیمانی را در خاک امریکا خواهد گرفت.
بر ما ایرانیان است که سیاستمداران غرب را آگاه سازیم که از سرنوشت تلخ و تاریک ایران و ایرانیان بیاموزند و خطر بزرگی را که از همدستی نیروهای اهریمنی سرخ و سیاه بر میآید، جدی بگیرند و با شعارهای پوچ تولرانس و همزیستی مسالمت آمیز کشور خود و در نتیجه جهان را در گردابی هراس آور نیافکنند.